جمعه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۶

اين حياط و آن حياط، همه‌جا نقل و نبات

برای ايرانيان مقيم آلمان!

۱
در دورۀ جوانی، به‌تجربه دريافته بودم که برای انجام بعضی از کارهای اداری، نبايد در روزهای شنبه و پنج‌شنبه، به اداره‌ها و مؤسسه‌های دولتی مراجعه کرد. البته اين تجربه مربوط می‌شود به دورۀ پيش از انقلاب اسلامی. بعد از انقلاب، تا آن‌جا که بچشم ديدم و يا بعدها از زبان ديگران شنيدم، همه‌ی روزهای اداری مصادف بودند با «يوم الخمار»، يعنی مثل روزهای شنبه که هنوز خستگی آخر هفته از تن کارمندان بيرون نرفته و معلوم است چرا حال کارکردن ندارند. و يا «يوم الفرار»، که انگار کارمندان در روزهای پنج‌شنبه به بيماری سخت کليوی و يا سلسله بول دچار شده باشند، مدام اين پا و آن پا می‌کردند، يا دَم به ساعت می‌رفتند توالت [يعنی سرِ گذر برای خريدن خرت‌و‌پرت‌های آخر هفته]، و سرانجام، باز همان ارباب رجوع ساده‌دل بود که عذر يا وعده‌های دروغين آنان را می‌پذيرفت و پی نخود سياه می‌رفت.
وقتی گذرم به آلمان افتاد، به‌رغم کسب تجربه جديد که به‌هيچ‌وجه نمی‌شود کارمندان اين ديار را [اگر استثناءها را عمده نکنيم] با هم‌کاران ايرانی آن‌ها مقايسه کرد ولی، ترک عادت هم آسان نبود. البته دلايلی هم وجود داشتند که مانع ترک عادت می‌شدند. مثلا کارمند ايرانی اگر بخواهد برای ارباب رجوع کاری انجام بدهد (و حتما هم می‌دانيد که آن قفل «بخواهد» نيز با کليدی به‌نام «رشوه» باز می‌شوند)، هزار‌و‌يک ماده و تبصره را زير‌ورو می‌کند تا راهی پيدا شود. اما برعکس، کارمند آلمانی فقط مسير مستقيم را می‌بيند و به‌قول آلمانی‌ها همواره «در خيابان يک‌طرفه» (Einbahnstrasse) حرکت می‌کند. ذره‌ای انعطاف، جست‌وجو يا ابتکار از خود نشان نمی‌دهد تا راهی گشوده گردد و گره‌ای باز شود.
ظاهرا تنها تنوع در مهاجرت اين بود که روزهای هفته عوض شدند. بر اساس تجربه و با شناختی که از روانشناسی کارمندان «دويچه‌لند» بدست آوردم، به‌ترين روزها برای انجام کار اداری‌_به‌خصوص برای شاغلين‌_ روزهای پنج‌شنبه است. البته نه به اين دليل که در اين روز، ساعات کار طولانی است بل‌که، از آن‌جايی‌که تعداد مراجعه کنندگان نسبت به ديگر روزهای هفته بيش‌ترند و کارمندان محترم نيز بر حسب عادت [نه از روی غرض] ظرفيت محدودی دارند و يا شايد هم باصطلاح منافع فردی حکم می‌کند تا هرکسی اضافه تُناژ را پاس بدهد برای ديگر همکارانش؛ با حوصله روی پرونده تو مکث می‌کنند و مشغول می‌شوند [بخوانيد وقت می‌گذرانند]. و اين کارشان، يعنی يک فرصت طلايی برای ارباب رجوع که هر چه دل تنگش می‌خواهد بگويد تا کارهايش درست پيش برود.

۲
روز گذشته [پنج‌شنبه] مطابق برنامه پرونده مالياتی ساليانه را که شامل کليه‌ی درآمدها و هزينه‌های خانوادگی در سال 2007 بودند، گرفتم زير بغل تا راهی اداره ماليات گردم. اما پيش از حرکت، سری به بازارچه نزديک خانه‌مان زدم تا چند برگی از روی اسنادی که همراهم بود، کپی بگيرم. وارد مغازه که شدم، خانم فروشنده برخلاف روزهای قبل که همواره با لبخندی شيرين از آدم استقبال می‌کرد و اگر خيلی قبراق بود، به‌قول ايرانی‌ها کمی هم کل‌کل می‌کرد؛ کاملا عبوس بود و سرد و شايد هم زهره مار.
وقتی يک پايم را از مغازه بيرون گذاشتم، طبق عادت دست راستم رفت بطرف بسته سيگار که آن هم متأسفانه ته کشيده بود. ناچار شدم سری هم به فروشگاه «آلدی» (ALDI) بزنم. به‌محض ورود، وقتی چشمم به روزنامه‌هايی که برای فروش گذاشته بودند افتاد، دهانم از تعجب باز ماند و تازه فهميدم چرا آن خانم فروشنده خوش اخلاق، اوّل صبح نگران و عصبی به‌نظر می‌رسيد.
برادران آلدی [صاحبان فروشگاه‌های زنجيره‌ای آلدی آبی و نازنجی] به دليل تخفيف‌های‌ مالياتی، اجناسی که عرضه می‌کنند در مقايسه با جنس‌های مشابه و موجود در بازار، معمولا مناسب‌تر و ارزان‌ترست. به همين دليل حجم بسيار وسيعی از خريداران‌اش را گروه‌های دانشجويی، خانواده‌های مهاجران، بازنشسته‌گان و نيروهای بی‌کار تشکيل می‌دادند. اين ترکيب بطور مشخص خريدار [با خواننده اشتباه نشود] روزنامه نيستند. عرضه جنس تازه [يعنی روزنامه] نمی‌تواند بی‌علت باشد. و بديهی‌ست، تغييری در ترکيب خريداران اجناس آلدی بوجود آمده است. اين نيروهای جديد چه کسانی می‌توانند باشند؟ چشم بسته می‌شود پاسخ گفت: اقشار ميانی جامعه، به‌خصوص طبقه کارمندان!

۳
شانزده‌‌ـ‌‌هفده سال پيش که ساکن شهر «زيگن» (Siegen) بودم، روزی برای تمديد اقامتم وارد اتاق رئيس ادارۀ خارجيان شدم. در نخستين لحظه‌ی ورود، تزئينات اتاق که مجموعه‌ای از هدايای ايرانيان و اعراب به رئيس اداره بود، کاملا جلب توجه می‌کرد. از قاليچه‌ی ديواری ايرانی و نمای تخت جمشيد بگيريد تا اهرام مصر. اين فرهنگ رشوه‌دهی زير نام دروغين هديه که دارد يواش يواش سنت می‌شود و به درون مدارس هم راه يافته است، در شرايط کنونی و در يک جامعه شطرنجی درگير با تورم و بيکاری؛ ممکن است عواقب ناخوش‌آيندی را بدنبال داشته باشد. اگر چنين فرهنگی در جان جامعه جا خوش کند، آن‌وقت، اين رشوه‌دهندگان هستند که بشکن‌زنان و با صدايی رسا در کشور آلمان خواهند خواند: اين حياط و آن حياط، همه‌جا نُقل و نبات!

سه‌شنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۸۶

پوست‌اندازی و استراتژی تازه

حکومت ايران در پس بحران هسته‌ای و با ظرافتی خاص، در حال پياده‌کردن استراتژی‌ تازه‌ای است. هدف، انگيزه و توجيه [و حتا تاکتيک‌های] استراتژی جديد، در ظاهر مبتنی است بر مقوله‌ی هميشگی «عدم اعتماد»، که اساس و پيچيدگی‌های بحران هسته‌ای را تاکنون رقم می‌زدند و شکل می‌دادند. اما با اين تفاوت که اگر در فاز قبلی و در زمان دولت آقای خاتمی، هدف و تلاش دولت او در جهت جلب اعتماد کشورهای عضو آژانس بين‌المللی هسته‌ای بود که قول و قرارهای ايران را با ديده ترديد می‌نگريستند؛ در فاز جديد، دولت کنونی _‌که در ظاهر بازی‌گر اصلی چنين پروژه‌ای‌ست‌_ آگاهانه و با اتخاذ سياست جعل‌کردن، وارونه‌سازی و بزرگ‌نمايی اخبار دروغين، در جهت تقويت و تشديد بحران عدم اعتماد گام برمی‌دارد.
هدفی را که رئيس جمهور از تشديد بخران در عرصه داخلی دنبال می‌کند، به‌نوعی قراردادن نيروهای سياسی و احزاب مختلفی که فاقد پايگاه مردمی در جامعه هستند، در يک عمل انجام شده است. در نتيجه در اين بلبشو، گروهی که در عرصه مبارزات داخلی، قدرت، توان‌مندی سازماندهی و حاميان متشکلی را که از پيش پشتوانه دارد؛ به آسانی می‌تواند در کارزارهای سياسی و همين‌طور در مبارزات انتخاباتی، پيروز گردد. برهمين اساس، نوشته حاضر بی‌توجه به موضوع هسته‌ای و مسائل پيرامونی آن، در صدد فهم و توضيح اشاره‌وار مکانيسم تغيير جهت در سياست بين‌المللی و انطباق آن بر سياست داخلی‌ست، که اين تفکر چگونه راه خود را در جامعه و در ساختار قدرت می‌گشايد و عمل خواهد کرد. همه کس اين واقعيت‌های پيش‌پاافتاده را می‌دانند که حکومت‌های برآمده از انقلاب، به‌دليل نياز و حضور در دادوسُتدهای بين‌المللی، بعد از مدتی ناچارند از آن پوسته اوليه و شعاری خود خارج گردند و سمت‌و‌سوی مشخص‌تر و عقلايی‌تر را در زندگی سياسی دنبال کنند. اما گويا برعکس، در پهن‌دشت سياست ايران، در ظاهر ما با پديده تازه و تجربه تازه‌ای روبه‌روايم که در نظر بعضی‌ها، نوعی بازگشت به فضای انقلابی‌گری دورۀ اوّل انقلاب معنی می‌شود که دولت‌مردان، در رسيدن و تبعيت از آن دورۀ، سياست‌های خود را تبليغ و برنامه‌ريزی می‌کنند. آيا حکومت ايران در حال دورزدن و عقب‌نشينی است؟ اگر پاسخ منفی‌ست؛ پس چرا سياست‌های دولت کنونی رنگ‌و‌بوی شعاری به‌خود گرفته است؟
به‌زعم من، مهم‌ترين مؤلفه‌هايی که می‌توانند در تحليل‌های سياسی دخالت داده شوند، عبارت‌اند:
۱ ـ توضيح مقدماتی: اگر سياست‌مداران شرقی اين درس را آموخته باشند که نمی‌توان ميان سياست داخلی و خارجی، خط مرز مشخصی کشيد و اين دو را از هم‌ديگر تفکيک ساخت؛ پس از آن طرف هم می‌توان از طريق ايجاد بحران‌های زودگذر در مناسبات بين‌المللی، هم بازی‌گران عرصه‌های مختلف سياست داخلی و هم نهادهای سياسی و حقوقی‌ای که باصطلاح محل و جولان‌گاه آنان بودند، در راستای رسيدن به اهدافی خاص، تغيير داد. روند کنونی را بايد بصورت نوعی پوست‌اندازی در جهت غلبه حاکميت سياسی بر بخش مذهبی آن در نظر گرفت.
۲ ـ کُنش ابزاری هدف‌مند: اگر دو خبر تازه و داغ «رد صلاحيت»‌ها و تصويب «بودجه» سال آينده را، بعنوان نمونه و نقطه‌ی آغازين فهم شرايط کنونی مورد بررسی قرار دهيم، از ميان مجموعه‌ی نهادها و باندهای پيدا و پنهان موجود در ساختار سياسی، نه تنها شاهد هم‌آهنگی‌های خاص ميان مسئولين نهادهای مختلف ولايت، مجلس، رياست جمهوری، شورای نگهبان، سپاه پاسداران و حتا شورای مصلحت نظام هستيم، بل‌که واژه‌ها و مفاهيمی که آنان به‌کار می‌برند و مورد مبادله قرار می‌گيرند، به‌نوعی نشان‌دهنده هم‌رأيی، هم‌ذهنی، و يا به‌قول «يورگن هابرماس» کُنش ابزاری هدف‌مند [و عقلايی]، در تقابل با ساختار ملوک‌الطوائفی سياسی پيشين در قدرت است.
۳ ـ مضمون حرکت: تلاش مضمونی دست‌اندرکاران اين حرکت در جهت تثبيت حاکميت متمرکز و يک‌پارچه، و همين‌طور می‌خواهند در زير لوای آن، هنجارهای وفاقی و الزامی را _چه از نظر مفاهيم و چه از حيث رابطه و انتظارهای دو طرفه‌ای که طلب می‌کند‌_ در ساختار قدرت، برای هميشه تعريف و قانون‌مند ‌کنند. بديهی است که جهت واقعی حرکت کنونی نخست، کنار نهادن و محدود کردن دايرۀ نفوذ نهادهای مذهبی‌ـ‌سياسی [آستان قدس رضوی، حوزه‌های علميه] و مذهبی‌ـ‌اقتصادی [بازار، امورات اوقافی] و نيروهای اجتماعی وفادار به آن‌ها اعم از راست سنتی، چپ سنتی و اصلاح‌طلبان از معادلات سياسی و اقتصادی کشور است.
۴ ـ هدف نهايی: اين جهت‌گيری محتوايی که در صدد گسستن پيوند سنتی خود با حوزه، مراجع تقليد و روحانيان‌ست[البته در روندی محاسبه شده]، از منظر سياسی، معنايی غير از رهايی و استقلال نهادهای دولتی از زير نفوذ و قدرت روحانيان را در جامعه تداعی نخواهد کرد. به‌همين دليل ما ناچاريم آن را بچشم اصلاح ساختار قدرت بنگريم. جرقه‌ی اين تفکر، در زمان دولت اصلاح‌طلب و فشارهايی که روحانيان وابسته به جناح‌های مختلف از دو سوی بر رهبری می‌آوردند، زده شد. آن روزها [هفدهم تيرماه ۱۳۸۱] آيت‌اله طاهری امام جمعه اصفهان، در نامه‌ای سرگشاده و در خطاب به رهبری می‌نويسد: «امروز شاهد هبوط روحانيت و سقوط مرجعيت ... بدست غوغائيان معرکه سياست و بازی‌گران صحنه رياست ... هستيم». رهبری در پاسخ به نامه طاهری، می‌پرسد: «ما بايد نظر چه کسی را مبنا قرار دهيم؟» وقتی هر کسی در شرايط کنونی ساز دل‌خواه خود را می‌نوازد؟ وی سپس اضافه کرد: «ما می‌گوئيم ولايت فقيه و رهبری از جمله مواردی است که در قانون اساسی نيز آمده است ... پس روشن‌ست هرآن‌کس که بخواهد در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی فعاليت نمايد بايد اين قاعده‌های حقوقی را در عمل به‌پذيرد».
۵ ـ عامل واسطه: تنيده‌گی حکومت برخاسته از انقلاب اسلامی با نهادهای مذهبی، در سطحی بود که بسادگی نمی‌شود از آن رهايی يافت. در گذر از چنين شراطی، وجود يک محلل دلغک الزامی است. تنها شخصيتی مانند احمدی‌نژاد قادر بود تا از واژه‌های کليدی و انحصاری روحانيت کپی‌بردار کند و بعنوان رقبيی که «برگزيده امام زمان» و رابط سياسی او با حوزه‌ها است، يا در هاله‌ای نورانی ديده شده و از چاه «جمکران» فرمان‌ها می‌شنود و عمل می‌کند؛ با روحانيان سرشاخ گردد. در سه سال گذشته، رهبری، کوچک‌ترين واکنشی در برابر دُرفشانی‌های رئيس جمهور، از خود نشان نداد. اين سکوت بدين معناست که رهبری، وجه سياسی قدرت را بر وجه مذهبی آن ترجيح می‌دهد. در عرصه عمل نيز اين سياست به بار نشست وقتی چند شب پيش برخی از روحانيان عضو مجلس خبرگان در مهمانی [اجباری] رفسنجانی شرکت کردند، از روند کنونی و تخته‌شدن دکان روحانيان گله‌مند بودند. حداد عادل در پاسخ گفت: «يکی از افتخارات مجلس هفتم تخصيص بودجه برای حوزه‌های علميه و مراکز دينی مثل مصلی‌ها و مساجد است».
البته مؤلفه‌های ديگری چون قدرت‌گيری سپاه و نقش دوگانه آن‌ها در تخريب يا تحول شرايط کنونی، ديدگاه سياسی‌ـ‌نظری آن‌ها، واکنش اصلاح‌طلبان پايبند به فرهنگ شبان‌ـ‌رمه، نقش نيروهای غيرخودی در استحاله قدرت و غيره نيز قابل طرح‌اند که اميدوارم در فرصت و مناسبتی ديگر، توضيح دهم.

یکشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۶

ما زندگی و قانونی ديگر می‌خواهيم!

ماشين «ولايت»، گردنه‌ی «عصر» را پيچ می‌زند
برادر پاسداری با صدای بلند فرياد می‌کشد:
اوّل به مدينه مصطفا را صلوات،
دوم به جماران، شير خدا را صلوات!
صداهای درهم و برهم بسيجيان
فضای ميدان را پُر می‌کند.
جوانان رهگذر، لبخندزنان واکنش نشان می‌دهند
که يعنی: ترانه‌های ما، ترانه‌ی ديگری‌ست
که نه می‌گذاريد بخوانيم
و نه می‌خواهيد بشنويد.
اما، ای کسانی که پنبه در گوش،
در پستوه جماران پنهان گشته‌ايد؛
ای پيران باصطلاح «مقدس»!
امر تقديس در عصر ما،
در همسويی و در يگانگی‌ست
نه در جدايی و ستيز و بيگانگی!
همه ما [جوانان]
اگرچه از راه‌های مختلف،
ولی بسوی دنيای تازه‌ای
بسوی زندگی و قانون ديگری
که از عشق و صلح سخن می‌گويند؛
در حال حرکت‌ايم.
باور نمی‌کنيد؟ پس بشنويد صدا و ترانه‌های ما را
در ايران:



و بشنويد صدا و ترانه‌های ما را در منطقه:



ببينيد روابط‌مان را
که شما ای پدر و مادرها
در خواب هم نمی‌توانستيد تصور کنيد!
زندگی تغيير کرده است و گفتمان‌ها نيز هم‌چنين
ما هم چيزهايی می‌گوئيم که پيش از اين شنيده نشد
و آن‌چه می‌گوئيم، تنها برای خود ما نيست
ما فقط يک «پُل» هستيم يا يک نردبان
برای خشکه‌مقدسان، آرمان‌خواهان و ناباوران
تا با چشم‌های خود ببينند
زيبايی زندگی آزاد و صلح‌آميز را!

شنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۶

ستون حاشيه ـ۴

توضيح: پُست حاضر برای آن بخش از خوانندگانی که به ستون حاشيه‌ی وبلاگ دست‌رسی ندارند، در متن گذاشته شد.

Mittwoch, Februar 20, 2008
سخنِ روز ـ 12
محمود محمدی نماينده مجلس:
حتی اگر اشکالی در پاره‌يی از سوابق فلاحيان وجود دارد، بی‌مهری و ناديده گرفتن او منصفانه نيست، چرا که هر چه فلاحيان در سال‌های قبل [مثلا ترور دگرانديشان] انجام داده برحسب وظيفه‌يی بوده که نظام جمهوری اسلامی از وی انتظار انجام آن را داشته است.

حاشيه‌نويس:
برای ضبط در حافظه، بد نيست برادران خط‌امامی و مشارکتی شبی پنج بار از روی گفتار بالا، مشق شب بنويسند.

حسين مرعشی:
كشور احتياج به افراد باتجربه‌ای دارد كه به نظام كمك كنند. چه دليلی دارد كه ما برای اثبات خودمان ‏فكر كنيم بايد همه را نابود كنيم.

حاشيه‌نويس:
برای اين‌که ما محق‌ترين و به‌ترين «امت» خدا هستيم [سورۀ بقره، آيه 143] و تنها از طريق نابودی ديگران، می‌توانيم رسالت خودمان را در جهان عينيت ببخشيم.

فرمانده سپاه پاسداران:
در آينده نزدیک شاهد نابودی جرثومه سرطانی اسرائيل به دست پرتوان و با كفايت رزمندگان امت حزب‌الله خواهيم بود

حاشيه‌نويس:
عاقل! اسرائيل يک سوژه سياسی‌ـ‌تبليغی برای دولت‌مردان نظام اسلامی است. اگر او نابود بشود، دکان شما هم تخته می‌شود. حالا فهميدی چرا می‌گويند نظاميان در سياست دخالت نکنند؟

Dienstag, Februar 19, 2008
سخنِ روز ـ 11
آيت‌اله خامنه‌ای:
كساني كه در سال‌هاي گذشته، ناگهان به صورت هيجان‌زده گفتند انقلا‌ب اسلا‌می و امام خمينی در ميان مردم به ويژه جوانان به فراموشی سپرده شده‌اند دچار خطا شدند.

حاشيه‌نويس:
انسان جائزالخطاست حاج آقا! شاه هم قبل از سقوط سلطنت‌اش گمان می‌کرد حضور مردم در جشن‌های چهارم آبان، به دليل علاقه‌مندی به سلطنت است. آيا اشتباه نمی‌کرد؟

خليلی اردکانی:
بگذاريد مردم خود انتخاب کنند!

حاشيه‌نويس:
حرف درستی است اما، نه فقط از ميان ليست دست‌چين شده‌ای که به مردم ارائه می‌دهيد!

صفايی فراهانی:
برخی از اصولی كه در قانون اساسی تصویب شد، یك عكس‌العمل زمانی بود، ‌مثل همین نظارتی كه برای شورای نگهبان در نظر گرفته شد، ریشه این تصمیمات و مصوبات برمی‌گردد به عمل‌كرد رژیم گذشته

حاشيه‌نويس:
عکس‌العمل ذاتی، نه عکس‌العمل زمانی! بقای جمهوری اسلامی وابسته به عکس‌العمل است. حالا چه رژيم گذشته، چه دولت گذشته، چه احزاب گذشته.

حاجی:
قرار است اصلاح‌طلبان تا آخرين لحظات در ابهام بمانند

حاشيه‌نويس:
حاجی جان، مسئله اصلا بر سر انتخابات نيست بل‌که آن‌ها جنس‌شان کدر است.


Mittwoch, Februar 13, 2008
سخنِ روز ـ 10
سخنگوی شورای نگهبان:
صلاحیت ۲۸۰‬ نفر دیگر از داوطلبان نمایندگی مجلس تأیید شده است.

حاشيه‌نويس:
بدينوسيله سپاسگزاری اصلاح‌طلبان عضو سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت را باطلاع آزادمردان دمکرات عضو شورای نگهبان می‌رسانيم!

کروبی:
ما معتقديم بسياري از چهره‌هاي اصلا‌ح‌طلب در عمل اصولگرا و بسياري از چهره‌هاي اصولگرا نيز در عمل اصلا‌ح‌طلب هستند.

حاشيه‌نويس:
گفتار بالا شايد تنها جمله عقلايی است که کروبی از خود به‌يادگار گذاشت! به‌همين دليل از منظرمختلف قابل تفسيرند:
تفسير عقيدتی: از آن‌جايی‌که اصول ما قابل اصلاح نيست، اصلاح‌طلبان و اصول‌گرايان همواره بر روی يک خط قرار دارند.
تفسير سياسی: اصلاح‌طلبان وقتی برمسند قدرت قرار می‌گيرند، اصول‌گرا می‌شوند و اصول‌گرايان بيرون قدرت، اصلاح‌طلب.
تفسير اجتماعی: اصل تقيه حکم می‌کند تا در برخورد با مردم و جلب نظر و آرای آنان، ظاهرا اصلاح‌طلب باشيم.


Dienstag, Februar 12, 2008
سخنِ روز ـ 9
پليس مذهبی عربستان سعودی:
فروش گل رُز در روز عشاق (ولنتاين) ممنوع!

حاشيه‌نويس:
عقل دولت‌مردان اسلامی را می‌بينيد؟ به احتمال زياد شعار اصلاح‌طلبان عربستان سعودی نيز تغيير خواهد کرد: بهترين هديه در روز ولنتاين؛ شير بُز به‌جای گُل رُز!

باهنر:
زندگی [و زنده ماندن] برخی نمايندگان مجلس ششم به خاطر رأفت نظام است.

حاشيه‌نويس:
صد در صد موافقم! چرا که خصلت‌نمای نظام اسلامی در سی سال گذشته، همواره حذف فيزيکی و تروز مخالفان و منتقدان بود.

زهرا اشراقی:
متهمین و سازمان‌دهندگان [مرگ احمد خمينی] همان‌هائی هستند که این روزها سر دیگ تقسیم پلوی مجلس هشتم نشسته‌اند.

حاشيه‌نويس:
سی سال پيش هم بابا بزرگت در خطاب به روحانيان گفته بود: سفره را شما برای ديگران پهن کرده‌ايد! يعنی بعد از گذشت سی سال و آن همه ادعا و هياهو، هنوز تهِ ذهن «خط‌امامی‌ها» درگير با مقولاتی مانند: سفره، ديگ پلو، آش مفتی و لواش کوفتی است؟ با اين حساب نبايد گله‌مند باشيد چرا که «اِن هذه امتکم امة واحدة»، آن‌ها نيز امت امام هستند و يگانه با شما!

پنجشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۶

من زبان ملی‌ام را دوست دارم!

بمناسبت روز بين‌المللی زبان مادری

يکی از بيماران حاضر در اتاق انتظار، وقتی فهميد
ايرانی هستم، صندلی‌اش را کمی نزديک‌تر آورد و
با لبخند گفت: سلام!
من نيز برحسب عادت در پاسخ به آلمانی گفتم
روز بخير! (Guten Tag!)
گفت: «واژه سلام را از همسرم ياد گرفتم. او باستان‌شناس است و دوازده زبان مختلف را می‌داند، از جمله زبان فارسی و شاخه‌های مختلف‌اش مانند دَری، کُردی، آذری و مهم‌تر نوشته‌های ميخی را. چندين مرتبه به ايران سفر کرد که آخرين بار، چهار سال پيش بود. الان هم مشغول اتمام پروژه خاصی است و دارد روی يک‌سری لوح‌های ديوانی و محاسباتی کار می‌کند. ... او، شب و روز، از زبان شيرين و لطيف شما، و خوش‌فکری و سيستم حکومتی‌ـ‌اداری و مالياتی ايرانيان که در سه هزار سال پيش سازمان داده بودند، سخن می‌گويد و آن‌قدر هم گفت و گفت، که مجذوبم کرد ...».
آن لوح‌ها و سنگ نبشته‌ها که خانم باستان شناس را اين همه از خود بی‌خود کرده بود، تنها جزئی از نظام زبانی ما ايرانيان، يعنی زبان پارسی است. اما چرا يک آلمانی، به‌تر و ظريف‌تر از من ايرانی، زبان پارسی و ملی‌مان را لمس می‌کند و لذت می‌برد؛ ناشی از دو علت است: نخُست، او نسبت به ساخت چنين نظامی آگاهی و تسلط کامل دارد؛ دوم، برداشت‌های خود را نمی‌تواند جدا از محيط زندگی، فرهنگ و سيستمی که در آن پرورش يافته و آموزش ديده، ابراز کند. از اين منظر، شگفتی‌های خانم باستان شناس تربيت شده در يک سيستم منظم و مرتب که همه چيزش سرِ جايش هست، همان اندازه قابل فهم هستند که بی‌تفاوتی ما ايرانيان تربيت شده در جامعه‌ غير‌سيستمی، متشنج و درگير با خرده فرهنگ‌ها و فرهنگ‌های قبيله‌ای!
نيست در لوح دلم جز الف قامت يار
چه کنم حرف دگر ياد نداد استادم
سرنوشت زبان ملی ما در ايران، تا حدودی شبيه سرنوشت خود ما است (صرف‌نظر از اين‌که آذری، کرد، عرب، لُر، بلوچ، ترکمن و گيلک هستيم)، و می‌دانيم که چگونه قربانی سياست‌زدگی و درگيری‌های قومی‌ـ‌قبيله‌ای شد. دو هزار سال پيش، مستمسکی بنام «پان» وجود نداشت ولی از همان دوران، فرهنگی التقاطی و از درون متضاد، چون موجی سهمگين، گاهی ما را بطرف مرکز می‌کشيد، و ‌زمانی هم از مرکز گريزان و جدای‌مان می‌کرد. اگر بگويم هنوز هم در حال تاب خوردنيم، اغراق نمی‌گويم. بديهی‌ست در اين تاب خوردن‌ها، زبان‌های قومی‌ـ‌منطقه‌ای و زبان‌های صنف‌ها‌ـ‌کاست‌ها، ابزاری می‌شدند در دست سياست‌مداران [رؤسای قبيله‌ها]، در ظاهر عليه حکومت مرکزی، ولی در معنا، در جهت ريشه‌کن نمودن زبان ملی ما.
متأسفانه دولت‌مردان مرکزی، بی‌توجه به اين حقيقت که زبان‌های قومی، بخشی از نظام زبان ملی ما را تشکيل می‌دهند _‌حال چه به دليل ناآگاهی و چه به تبعيت از سياستی که معتقد بود تفرقه بی‌انداز و حکومت بکُن‌_ به بلبشوی حاکم و به روند تخربيی دامن زدند. بعد از انقلاب اسلامی، اين سير قهقهرايی در دفاع از رايج ساختن زبان و فرهنگ اسلامی در جامعه، تشديد شد. آن‌ها به‌جای اين‌که زبان عربی را، بعنوان زبان دينی و زبان دوم آموزش دهند _‌و اگر چنين کاری می‌کردند ملت، عمری سپاس‌گزار حکومت می‌گرديد‌_ فرهنگ و زبان کاست روحانيت را که ترکيبی بود از يک‌سری واژه‌ها، نشانه‌ها و اصطلاحات رايج در حوزه‌ها، در جامعه رواج دادند. وقتی ديدند چنين فرهنگی را نمی‌شود بر ساخت پيش‌رفته انطباق داد و جامعه شهری آن‌را برنمی‌تابد، به سياست پاکسازی روی آوردند. در قدم اول، وارد مراکز‌ مختلف آموزشی شدند و 340 هزار معلم و دبير و استاد را در سال 58 پاکسازی کردند. درِ همه‌ی مراکزی که فرهنگ‌ساز بودند و پشتوانه زبان ملی، زير عنوان مبارزه با طاغوت، تخته کردند. والخ.
از آن طرف، از درون جامعه، صدای ديگری شنيده می‌شود که زبان ملی ما، زبان فلسفی نيست. زبان صنعت نيست، توانايی مبادله‌ی نيازهای عصر حاضر را به‌هيچ‌وجه ندارد و غيره. من در اين زمينه نه تخصصی دارم و نه صلاحيت اظهارنظر. اما يک چيز را خوب می‌فهمم که اگر در سی سال گذشته که اکثريت کشورها گام‌های سنجيده‌ای همسو با جهانی‌شدن برمی‌داشتند، ما نيز روند طبيعی خودمان را فارغ از تشنج‌ها و انحراف‌های تحميلی ناشی از انقلاب، طی می‌کرديم؛ اکنون ساختار زبان فارسی، از بسياری جهات متحول می‌شدند و خيلی آسان می‌توانستيم خود را با شرايط انطباق دهيم. هنوز هم دير نشده است به شرطی که زبان ملی‌مان را دوست داشته باشيم!

*****
به مناسبت روز بين‌المللی زبان مادری، قطعه‌ای از يک شعر بلند گيلکی را در زير می‌گذارم:
خيلی‌زمت، اَمه زاکون (مدتی بود بچه‌هايم)
نوخورده‌بون «تأبه‌رون» («تأبيران ماهی» [نوعی خورشت] نخورده بودند)
سووته اَن‌نی کوليمه (سه دانه کولی [نوعی ماهی] بسيار ريز را]
مردکه گود پنج تومون. (فروشنده می‌گفت 5 تومان)
حاله خوانه مورغونه (بعد تخم‌مرغ لازم دارد)
اونه‌ام بگی يک تومون ( که قيمت آن می‌شود يک تومان)
همسايه‌ی خونه گونن (زمانی که بويش بلند شود همسايه‌ها می‌گويند)
دبيشته‌ره کوليمه (فلانی دارد ماهی سرخ می‌کند)
می‌دورونی مَه خونه ( ببينيد که چگونه دورنم دارد من را آتش می‌زند)
می‌بيرونی مردمه (و ظاهرم، مردم را؟)

چهارشنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۸۶

وزن‌ها و قافيه‌های تازه

وقتی دولت بازرگان با شعار مرگ برليبراليسم سقوط کرد، خط‌امامی‌های جوان فرياد ‌کشيدند:
اللهُ اکبر ـ خمينی رهبر!

زمانی که گروهی به دانشگاه‌ها يورش بُردند و به بهانه انقلاب فرهنگی زدند و گرفتند و کُشتند؛ خط‌امامی‌های جوان فرياد کشيدند:
اللۀ اکبر ـ خمينی رهبر!

يا روزی که اولين رئيس‌جمهور منتخب مردم را از کشور فراری دادند، خط‌امامی‌های جوان اين‌بار، هيجان‌زده و از سرِ شوق فرياد کشيدند:
اللۀ اکبر ـ خمينی رهبر!

آن‌ها هنوز نمی‌دانستند که با شکستن «وزن»‌های آزادی و استقلال، قافیه «بر» را در «اکبر» و «رهبر» شرطی خواهند کرد. يعنی: خدا زمانی بزرگ است [الله اکبر] که خمينی، رهبر باشد!
آن‌ها هنوز نمی‌دانستند؛ نمی‌دانستند؟ آری! نمی‌دانستند. چرا که دورۀ جوانی به‌نوعی دورۀ بی‌وزنی است. بايد منتظر می‌مانديم تا جزئی از «رديف» قافيه اجتماعی می‌شدند، يا در مقابل شوک‌های مختلف قرار می‌گرفتند، تا پيچيدگی‌ها، آسان فهم می‌شد و شد. روزی که با چشم‌های خود ديدند امام تنها به دليل بالا بودن درجه عبوديت، مجمع روحانيان را بر جامعه روحانيت ترجيح می‌دهد؛ و يا زمانی که شاهد انواع شوهای معجزنما شدند که چگونه و با کدام ابزار، پاهای پير و جوان را به تلويزيون اسلامی می‌کشند؛ در چنين شرايطی، خط‌امامی‌ها به خود آمدند و احساس کردند که از مرز جوانی گذشتند.
آن روز، در دايرۀ خودی‌ها، مثل گذشته، خنديدند. در ظاهر هم‌دلی کردند اما در خلوت، آينده‌نگری. تفاوت اين بود که عادت پيشين را پرسش‌وار تکرار می‌کردند:
الله اکبر، خمينی رهبر؟!

می‌گويند انسان‌ها تغيير می‌کنند. درست! اما چه وقت، چگونه و به چه قيمتی؟ من هنوز نمی‌دانم معيار سنجش تغييرات چيست؟ چقدر بار فرهنگی دارد؟ اما يک چيز را خوب می‌دانم: تغيير يک ارزش است! اين ارزش را نمی‌توان با ثروت و مدرک و حضور در جايگاه‌ها کسب کرد و نمايش داد.
خطا‌امامی‌ها هم تغيير کرده‌اند، دم از اصلاح و حقوق بشر می‌زنند، اما هر زمان که داس بی‌مهری قدرت بر فراز سر آنان می‌چرخد، به عادت هميشگی و فرهنگی روی می‌آورند. چرا که می‌دانند مشقت اطاعت وعبوديت، هزاران بار، آسان‌تر و بی‌وزن‌تر از سختی‌های آزاد‌منشی است. از اين منظر، به عادت هميشگی، وقتی در ميان‌سالی رد صلاحيت شدند تنها تفاوت‌شان با دورۀ جوانی، تغيير در شکل و شمائل شعار بود:
هاشمی اکبر ـ ما را می‌برند کلاغ‌پر!

در جوامعی مانند ايران، وزنه شانس در سياست سنگين‌تر است. اگر خط‌امامی‌ها بدشانس باشند، پاسخ هاشمی مشخص است:
حاجی‌ات سفيده تو چرا سياهی؟
سياه‌ها مثل تو نمی‌رند الهی!


و اگر خوش شانس باشند و هاشمی هم تغيير کرده باشد، براساس ارزش‌های حاکم برجامعه ايران، پاسخ را به نرخ بازار خواهد داد:
هرکه به کاری مشغول
ده‌شاهی بيانداز تو کشکول!

دوشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۶

عوام‌فريبی و مظلوم‌نمايی تا کی؟ ـ ۲

جايگاه امام‌ـ‌رهبر
آيت‌اله خمينی، طراح، ايدئولوگ و رهبر انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بود. هر فردی در چنين موقعيتی، اجباراً [و دست‌کم] روی سه مؤلفه اساسی و در ارتباط با حفظ قدرت، تمرکز و برنامه‌ريزی خواهد کرد: تنظيم دقيق مناسبات حقوقی‌ـ‌سياسی ميان خود [رهبری] و ملت بمنظور تداوم و پايداری نظام سياسی نوبنياد؛ مسئله جانشينی، يعنی چه کسی صلاحيت رهبری و ادارۀ نظام سياسی را بعد خود خواهد داشت و می‌تواند در رأس حکومت قرار بگيرد؛ و سرانجام خطر دخالت و حضور نظاميان در قدرت سياسی.
تجربه ده سال زندگی سياسی و توأم با جنگ و گريزی که آيت‌اله خمينی در مقام رهبری داشت _‌يک نمونه آن، همين سياستی که در پس موضوع مهم هياهوی روز، يعنی وصيت‌نامه پنهان‌ست و در ادامه توضيح خواهم داد‌_ به روشنی گواهی می‌دهند که رهبری انقلاب پيش از مرگ و حداقل از زمانی که مقام نيابت و جانشينی آقای منتظری را لغو نمود [موضوع مهمی که در حافظه خط‌امامی‌ها ثبت نشده]؛ به اين قبيل امورات توجهی دقيق داشت. چرا که برکناری آقای منتظری آغاز يک جهت‌گيری نظری‌ـ‌استراتژيک و تجديد نظر در مبانی «ولايت» و ايجاد تغييرات بنيادی در ساختار قدرت بود.
در اين فرايند، عوامل مختلف و متفاوتی از جمله بحران‌های اقتصادی، سياسی و فرهنگی، محدود شدن دايرۀ حاميان و وفادارن به قدرت، نارضايتی در بدنه‌ی ارتش و سپاه و خطر شورش‌های عمومی؛ هم نقشی مؤثر و محرک داشتند، و هم نقش افشاءکننده. ترس از آينده‌ای مبهم که رهبری را وادار ساخته بود تا قطعنامه سازمان ملل را در ارتباط با آتش بس پذيرا گردد؛ يکی از هدف‌های سياسی و انگيزه اصلی آن حرکت تجديدنظرطلبانه بود. به توصيه خمينی، شورای بازنگری قانون اساسی شکل گرفت. آنان در جهت حفظ نظام سياسی و تأمين منافع «کاست» روحانيت در دراز مدت، ملزم گشتند تا دو اصل پنجم و يک‌صدوهفتم را در خدمت به پالايش جايکاه «ولايت امر»، تفکيک «مرجعيت» و «ولايت فقيه» و اولويت‌دادن به رهبر سياسی، برای هميشه تغيير دهند. اين‌که آن تغييرات بمعنای ترجيح‌دادن «اسلام حکومتی» بر «حکومت اسلامی» است و در تداوم خود می‌تواند به «مشروطه اسلامی» يا «سلطانی» و «خلافت اموی» منجر گردد، موضوعی‌ست ديگر و خارج از ظرفيت نوشته حاضر. برعکس، آن‌چه که در اين فعل‌و‌انفعالات حائز تأکيد و اهميت‌اند، تشخيص دقيق سيمای واقعاً موجود نظام اسلامی است. اگرچه نقش مراجع و مقلدان محدود آن‌ها [از جمله پيروان خط‌امام] در انتخاب ولی فقيه کم‌رنگ و ضعيف گرديد، ولی از آن طرف نيز، جايگاه ولايت فقيه، ناخواسته به جايگاهی از هر نظر سياسی، انتقادپذير و مطابق قانون مسئوليت‌پذير، تغيير کرد. عناصر خودی از جمله نيروهای خط‌امام، در روز ششم مرداد سال 68، [يعنی يک روز بعد از تولد خمينی] با شرکت در رفراندوم قانون اساسی، تولد نظام سياسی تازه را پذيرفتند و به قانون اساسی رأی آری دادند.
حال با توجه به توضيحات اشاره‌وار بالا، طرح چند نکته را الزامی می‌دانم: نخست، توجه دادن به مضمون متفاوتی که ميان ادعاهای ظاهری خط‌امامی‌ها و شعارهای سياسی آنان به‌چشم می‌خورند. امام‌ـ‌امام گفتن خط امامی‌ها، نوعی بنيادگرايی سياسی و خواهان بازگشت به دورۀ گذشته است. گذشته‌ای که آيت‌اله خمينی در گذر از آن، از جوی خون [منظور کشتار زندانيان سياسی در سال 67 است] و يا بنا به ادعای خودش با زيرپا نهادن «پارۀ تن خويش» [منظور خلع يد از منتظری است] از آن عبور کرده است. بی‌سبب نيست که کروبی می‌گويد: «بسياري از چهره‌هاي اصلا‌ح‌طلب در عمل اصول‌گرا هستند»؛
دوم، خط‌امامی‌ها که همواره با ديد طلب‌کارانه و فوق مدعی، با عناصری که به قانون اساسی رأی نداده بودند، روبه‌رو می‌شدند و می‌شوند؛ در عمل، نه تنها قانون اساسی را ناديده گرفته‌اند بل‌که، راه عدم مسئوليت‌پذيری رهبری کنونی را نيز هموار ساختند. زمانی که نماينده مجلس بودند، به‌جای اين‌که از طريق مجاری قانونی وارد کارزارهای سياسی شوند، فرهنگ حرکت‌های قانونی را در جامعه جاری و ساری سازند؛ به تاکتيک تحصن متوسل گرديدند. فهم آن‌ها از اين‌که مجلس ملجأ ملت است و در شرايط‌های سخت مردم به اين نهاد پناه می‌آورند تا همين سطح بود که خودشان متحصن شدند. اما برعکس ديروز، امروز به‌جای اين که همه‌ی نامزدهای ردصلاحيت شده را گردآورند و در بيت رهبری تحصن کنند و از اين‌طريق او را وادار به مسئوليت‌پذيری گردانند، وصيت‌نامه امام را عَلَم کردند؟! آيا با چنين تاکتيک‌هايی می‌شود جامعه نابسامان را سامان داد؟
و خلاصه سوم، چرا خط‌امامی‌ها خودشان را به کوچه علی چپ می‌زنند؟ امام که پيش از مرگ همه سوپاپ‌های اطمينان را به قانون اساسی متصل نمود، چرا عدم دخالت نظاميان را در امور سياسی قانونی نکرد؟ وصيت‌نامه يک شگرد و مانور سياسی است و خود امام به‌تر از هرکسی ميدانست که چنين فرمانی [آن هم در زمانی که در قيد حيات بود] تنها در محدوده پادگان‌ها قابليت اجرايی دارد. چرا فقط در محدوده پادگان‌ها؟ زيرا چه در آن روز و چه امروز، به لحاظ موضوعيت، عدم مداخله‌ی نظاميان در امور سياسی، به‌معنای تعيين تکليف و مشخص ساختن جايگاه يک گروه اجتماعی در ساختار سياسی است. هر نوع تغيير ساختاری و برزگ‌نمايی مقولاتی که محدوده حقوقی شهروندان را اعم از نظاميان، احزاب، فرقه‌های مذهبی يا جامعه روحانيت و غيره در درون نظام سياسی رقم می‌زنند، منوط به تغيير قانون زمينه [اساسی]، و در حيطه‌ی قدرت و تصميم مجلس مؤسسان [يا مجلس خبرگان قانون اساسی] است نه در صلاحيت امام يا رهبری.

شنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۶

عوام‌فريبی و مظلوم‌نمايی تا کی؟ ـ ۱

وصيت‌نامه امام، تازه‌ترين موضوع مناقشه سياسی در انتخابات مجلس هشتم و در کارزارهای جناحی است. در اين منازعه، جبهه اصلاح‌طلبان که مدعی مواضع باصطلاح دمکراتيک‌تر و مدافع قانون است، با استناد به وصيت‌نامه امام [نه به استناد قانون]، جبهه مقابل را [البته با حذف ولی‌فقيه] محکوم می‌سازد که راه ورود نظاميان را به عرصۀ قدرت هموار ساخته‌اند. پرسش کليدی اين است که از منظر حقوقی، آيا می‌توان برای وصيت‌نامه امام مبنی برعدم مداخله نظاميان در امور سياسی، ارزش و اعتبار قانونی قائل گرديد؟ يا با توجه به شناختی که از فرهنگ سياسی‌ـ‌سنتی خط‌امامی‌ها در دست است، نبايد چنين استنباط کنيم که استناد به وصيت‌نامه امام (صرف‌نظر از محتوا و ارزش آن)، به‌زعم آنان، به‌نحوی استناد به قانون است؟ راستی چرا خط‌امامی‌ها به‌جای آن‌که قانون را ملجاء و پناه‌گاه خود کنند، شب و روز بر دامن امام چنگ می‌اندازند؟

خود تحميل‌گری سياسی
واکنش‌های تکراری و تقريباً از يک جنس خاص، نشانه‌ای است از عادت. زيان‌بارترين عادت‌ها، عادت فرقه‌ای و قبيله‌ای‌ست که خود تحميل‌گرند. تحميل‌گری سياسی بدين معناست که فرقه‌ها، در ظاهر احساس مسئوليت می‌کنند که ناگزيرند ندای وجدان خود را به گوش مردم برسانند و به آن‌ها اعلان خطر کنند ولی در عمل، هدف اين است که آن تمايل‌ها و عادت‌ها، به‌حساب همگانی نوشته شود. يعنی آن عادت‌ها و تمايل‌ها بعنوان سنت عمومی، در کالبد جامعه، جا خوش کند و ماندگار گردد. مصداق بارز گفتار بالا، واکنش‌ها و شيوه برخورد خط‌امامی‌ها در دوره‌های مختلف انتخابات مجلس شورای اسلامی است. در هر دوره‌ای آگاهانه، گاهی نقل‌قولی از امام را، زمانی نامه‌ امام را، يا نوه امام را در راستای رسيدن به اهدافی خاص، عَلَم کردند و می‌کنند. همان‌گونه که امروز، وصيت‌نامه امام را بر سر زبان‌ها انداختند.
پيشاپيش بگويم که به‌زعم بسياری از جمله نگارنده اين سطور، ايده عدم مداخله نظاميان در امور سياسی و در جوامعی نظير ايران، ايده‌ای است از جهات مختلف مترقی و ضروری. ولی تأکيد بر چنين ضرورتی بمعنای فرو لغزيدن از جايگاه و اعتبار قانونی نيست. اتفاقا مسئله عمده در اين هياهو، مشخص ساختن جايگاه‌ قانون است که برخلاف ادعاهای ظاهری، نيروهای خط‌امام، وصيت‌نامه را [اگر نگويم فراتر] برابر با قانون و بمثابه يگانه منبع اصلی نظام و «نص صريح» می‌فهمند. احترام و وفاداری آنان نسبت به قانون اساسی در همان سطحی است که مورد تأييد امام قرار گرفته و در رفراندوم به آن رأی آری داده بود. و همين‌طور، زمانی هم که امام قانون اساسی را دور می‌زند و زير پا می‌نهد تا بتواند فرمان تشکيل نهاد جديدی را به‌دل‌خواه صادر کند، آنان بدون کوچک‌ترين انتقادی، آن خلاف قانونی را با جان و دل پذيرفتند.
اميدوارم مطلب حاضر موجب کج‌فهمی نگردد که با نيّت يک‌پارچه کردن، و همه را با يک چوب راندن نوشته شده است. اتفاقاً برعکس! سخن بر سر يک جريان فکری‌ـ‌سياسی است نه شخصيت‌ها. وانگهی، مخالفان و منتقدان درونی يک جريان فکری‌ـ‌سياسی، مادامی‌که نظرات‌شان را علنی يا راه خود را جدا نکنند، همچنان عضو ناپيدای جريان محسوب می‌گردند. کانال‌زدن به نقل و قول‌های شفاهی آن‌ها، کاری است غيرمنطقی و غيرمستند. اگر قرارست در اين زمينه سخنی گفته شود، واقعا چه‌کسی نمی‌داند که رهبران، سياست‌گذاران و هاديان خط‌امامی‌ها در جهان مُدرن زندگی می‌کنند، تسلط و شناخت دقيقی نسبت به ابعاد و زوايای مختلف و متناقض گفتارهای امام دارند و همين‌طور، ناسازگاری آن انديشه را با الزامات زندگی در جهان مدرن، به‌تر از من و تو می‌شناسند. آنان به اين حقيقت واقف‌اند که اگر امروز، وصيت‌نامه امام، در جهت اثبات دفاع از حقوق نامزدها و سلامت انتخابات فهمانده و تبليغ می‌شود؛ ديروز [يعنی در دوره‌های پيشين]، نامه‌ی امام به وزير کشور وقت مبنی بر محروم ساختن و ناديده گرفتن حقوق ملی‌ـ‌مذهبی‌ها در انتخابات مجلس، برعکس حرف امروز آنان، در جهت اثبات نقيض تبليغات بالاست. يعنی کنش‌ها و واکنش‌های تناقض‌آميز آنان، آگاهانه است. جريان خط‌امام ناچار است در جهت اثبات حقانيت گفتار و نظرات خود، امام‌ـ‌امام بگويد، زيرا هويّت سياسی و بقای خويش را مرهون نام امام می‌داند. در واقع نام امام برای آن‌ها وسيله و ميزانی است جهت تأمين بقاء و تضمين حضور در دايرۀ خودی و رسيدن به قدرت. به‌همين دليل در برخورد با ساده‌ترين مسائل سياسی، به‌جای آن‌که به قانون و راه‌های قانونی متوسل گردند، با تکرار روايت‌های گوناگون از امام هياهو و جنجال به‌راه می‌اندازند، تا نوعی فضای اشباع روانی را بر جامعه حاکم سازند و از اين‌طريق بتوانند عقب‌مانده‌ترين اقشار و طبقات را اقناع و اشباع کنند که سخنان امام، فراتر از قانون و نظام اسلامی است.

دوشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۶

ستون حاشيه ـ ۳


Montag, Februar 11, 2008
سخن روز ـ 8
احمدی‌نژاد در اجتماع ميليونی راهپيمايان روز ‪ ۲۲ بهمن
در ميدان آزادی تهران، در حالی‌که مغرورانه و پوزخندزنان
به برخی از چهره‌های سرافکنده حاضر در جايگاه [امثال
هاشمی‌ها، خاتمی‌ها، مشارکتی‌ها و مجاهدين انقلاب
اسلامی] خيره شده بود، گفت:«راه ملت‌ايران از راه خودخواهان و سازشكاران و از راه
كسانی‌كه كشور را ملك طلق خود می‌دانند جداست و ملت ‌ايران [بخوانيد سپاه پاسداران] ‌تا آخر، پای آرمانها ايستاده است».وی سپس با اشاره دست، توجه مردم را به جايگاه جلب کرد و افزود: «اين افرادی که امروز [اينجا] ايستاده‌اند، با كينه‌ورزی همه خوبی‌ها و پيشرفت‌های ملت [بخوانيد نظاميان] را تخريب می‌كنند».

حاشيه‌نويس:
والا عقل ما قطع نمی‌دهد تا در پاسخ به سخنان بالا، حرف و حديثی اضافه کنيم ولی، نمی‌دانم چرا خبرگزاری ايسنا، دقايقی بعد از انتشار تعدادی از عکس‌ها [که چهره‌های برافروخته بعضی از شخصيت‌ها را نشان می‌داد]، همه را از دم سانسور کرد و عکس‌های تقريبا شادتری گذاشت؟


سخن روز ـ 7
آيت‌اله اسداله بيات زنجانی:
آقايان خاتمی، هاشمی و کروبی! نگذاريد «خلافت اسلامی» [در ايران] حاکم شود.

حاشيه‌نويس:
حاج‌آقا بيات زنجانی! يادتان است آن روزهايی را که هم ريش و هم چاقوی زنجان در بازنگری قانون اساسی، در دست امثال شما بود؟ يادتان است که در همراهی با افرادی مانند جنتی‌ها و غيره...، با ناديده گرفتن و حذف نقش مردم در انتخاب ولی‌فقيه، اصل پنجم و يک‌صدوهفتم قانون اساسی را مثله کرديد؟ آن روزها چرا در اين انديشه نبوديد که سرنوشت انتخاب «ولايت‌امر» از بالا و بدون پشتوانه مردمی در تداوم خود، به «خلافت اسلامی» تبديل می‌گردد؟
دوم، چه کسی جز خليفه [ولی‌فقيه] در هدايت و تحقق «خلافت اسلامی» نقش و منفعت دارد؟ حالا که شما قصد داريد «مصلحت مردم و انقلاب اسلامی را فرو نگذاريد»، آيا به‌تر نيست بجای مشورت با ولی فقيه، به دفاع از قانون برخيزيد؟


سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی:
حضور در راهپيمايی 22 بهمن به معنی تأييد انتخابات فرمايشی نيست.

حاشيه‌نويس:
شرکت يا عدم شرکت حق شماست و در انتخاب راه آزاديد! اما وقتی غيرمستقيم و شرمگينانه می‌پذيريد که آن حضور «به معنی تأييد انتخابات فرمايشی» است؛ نبايد نتيجه گرفت که اين سربازان مجری فرمان سلطان ولايت، هميشه شکل عمل را بر مضمون و محتوا ترجيح می‌دهند؟



لاريجانی:
دو قعطنامه شورای امنيت نيشگون بود.

حاشيه‌نويس:
تا اينجاش که آمدی بقيه را هم بگو! کجا رو نيشگون گرفتند؟


سرمقاله روزنامه اعتماد ملی:
خواست رهبری نظام نيز در اين ماه‌ها، همواره دعوت به مشاركت گسترده و همه‌جانبه، رقابتی كردن انتخابات و وجود همه سلا‌يق بوده است.

حاشيه‌نويس:
دست سرمقاله‌نويس درد نکند! بسيار هنرمندانه نشان داد که چگونه کروبی و حزب او، هم از توبره می‌خورند و هم از آخور!


Freitag, Februar 08, 2008
سخن روز ـ 6
تاج‌زاده:
«جمهوری اسلامی» در آستانه تبديل به «دولت اسلامی» است.

حاشيه‌نويس:
در حکومت اسلامی، جمهوری فقط يک نام بود آقای سلطان‌زاده! و رئيس دولت نيز، تدارک‌چی و تابع سياست «سلطان» [مقام عظمای ولايت (معو)].


گزارش ويژه نوروز:
سايه «سعيد امامی» بر بازی انتخابات جناح حاکم

حاشيه‌نويس:
عجب ...! بالاخره اسرار حکومتی را که «سعيد امامی» زنده است، لو داديد!

خاتمی: رد صلاحيت‌ها فاجعه بود!

حاشيه‌نويس: ولی اولين فاجعه نبود!

فرمانده کل سپاه:
بعد از گذشت 30 سال از پیروزی انقلاب اسلامی باید نگاهها و دیدگاه‌ها نسبت به انقلاب به گونه‌ای عوض شود كه تلاش بیشتری برای برنامه‌ریزی برای آینده آن صورت گیرد و این همان چیزی است كه مقام معظم رهبری از ما انتظار دارد.

حاشيه‌نويس:
بعد از گذشت 30 سال از پیروزی انقلاب اسلامی باید نگاهها و دیدگاه‌ها نسبت به انقلاب به گونه‌ای عوض شود كه تلاش بیشتری برای برنامه‌ریزی آینده مردم صورت گیرد و این همان چیزی است كه رهبری از آن ترس و واهمه دارد.

دوشنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۶

ستون حاشيه ـ ۲

Montag, Februar 04, 2008
سخن روز ـ5

سايت نوروز:

مصطفی پورمحمدی وزیر كشور، رسما اعلام كرده كه تعداد 35 میليون تعرفه اخذ رأی برای چاپ پیش‌بینی شده است، عليرضا افشار رئیس ستاد انتخابات كشور روز یكشنبه این رقم را 55 میلیون تعرفه عنوان كرد. بالاخره تعداد تعرفه‌های رأی چقدر است؟

حاشيه‌نويس: عجب سئوال بی‌خودی؟

از زمانِ خبرگان در دور اوّل تا الان

سنت اين شد رأی‌ها باشند کلان

زهرا شجاعی:

اصلاح‌طلبان تنها در انتخابات رقابتی، آزاد و سالم شركت می‌كنند.

حاشيه‌نويس:

گُل به جمالت آبجی؛ ای اولين مشارکتی شجاع!

سرلشکر فيروزآبادی:

احمدی‌نژاد الگوی مسئولين نظام است.

حاشيه‌نشين:

و همينطور فرزند خلف نظام!

صفدر حسينی:

اصلاح‌طلبان تنها در 90 حوزه امکان رقابت دارند.

حاشيه‌نويس:

از اين بهتر؟ 90 که عدد مطلوب‌شان است. آن‌هايی که در زندگی سياسی خود نشان داده‌اند تنها در دقيقه 90 مشورت می‌کنند؛ در دقيقه 90 تصميم می‌گيرند؛ يا در دقيقه 90 تغيير مواضع می‌دهند؛ بايد خيلی هم شاکر باشند.


Sonntag, Februar 03, 2008
سخن روز ـ4

حجاريان:

در ايران، گمان می‌کنم که ما راه درازتری در پيش داريم تا به حداقل‌هايی از دموکراسی مطلوب برسيم.

حاشيه‌نويس:

اگر تفکر تئوريسين‌ها، مديران، کارگزارن، رهبران‌ نسل آينده، مشابه تفکر گردانندگان کنونی امور کشوری باشند؛ شايد به‌اندازه سه‌هزار سال!

علوی‌تبار:

انقلاب وقتی رُخ داد که امکان اصلاح رد شد.

حاشيه‌نويس:

عکس قضيه نيز صادق است: اصلاحات [در سال 76] زمانی در ايران طرح گرديد که انقلاب امام، با بن‌بست روبه‌رو شد!

علی‌رضا رجايی:

زمان پايان منازعات همه جانبه [در ايران]، وقتي خواهد بود که دو ساحت «جمهوری» و «اسلامی» به وحدت و اتحاد ارگانيک دست يابند و در يک گذار ديالکتيکی تبديل به يک ساحت واحد شوند.

حاشيه‌نويس:

عجب فکر بکری! اين «ساخت واحد» يعنی جمهوری اسهالی. الان فهميدم چرا جوانان تعدادی از اصلاح‌طلبان را «اسهال‌طلبان» خطاب می‌کنند!

محمدجواد غلام‌رضاکاشی:

انقلاب اسلامی يک محصول حاشيه‌يی بود که کمترين تاثير را از متن دنيای مدرن کسب کرده بود.

حاشيه‌نويس:

عين نام جنابعالی! به‌همين دليل در تداوم خود ... به همت امثال شما، اصالت خويش را در تبديل ايران به حاشيه‌ی جهانی، هم‌چنان حفظ کرده‌است.


Samstag, Februar 02, 2008
سخن روز ـ3

نوه امام:

اکنون شرايط به گونه‌يی است که اسلحه‌ها به سمت نيروهای خودی نشانه رفته است.

حاشيه‌نويس:

تا چند سال ديگر می‌فهمی که نيش عقرب، نه از ره کين است، بل‌که مقتضای طبيعت‌اش اين است!

خاتمی:

حضوری که هيچ نامزدی نداشته باشيم بی‌معناست!

حاشيه‌نويس:

در انتخابات پيشين، وقتی گروهی از مردم ايران حرف امروز خاتمی را می‌زدند؛ انواع برچسب‌ها را به برپيشانی‌شان می‌چسباندند. اما، حالا زمانه برگشت و به خاتمی بايد گفت: برادر حق با شماست!

محمدرضا تاجيک:

عده‌ای هر روز و هر لحظه دامن مهرورزي و عدالت‌شان کوتاه و کوتاه‌تر مي شود

حاشيه‌نويس:

برادر! دامن کوتاه، خودش نشانه‌ی مهرورزی است.

محمد ابطحی:

اکثريت قاطع مجلس آينده انتخاب شد.

حاشيه‌نويس:

اگر چنين است، پس چرا مردم را به شرکت در انتخابات تشويق می‌کنی؟